بیا با من ...
بیا تا آنجایی که خطوط به هم میرسند
بیا با من تا جائیکه میتوانی بخوانمت
تا پایان انتظار عاشقانه ام
تا پایان توان بی رمقم
بیا با من ...
با دستانت
با روحت
با تمام عشقی که داری
بیا با من ...
می خواهم آن باران گمشده ی رویایی را برایت زنده کنم
بیا با من تا انتهای همان شب
که در زیر رویایی ترین باران عشق ، با هم همقسم شدیم ...
باز هم اومدم ...
اما اینبار با یه روح بارونی ،
با یه عشق تازه ...
اومدم بگم میخوام عاشقونه با خدا و برای خدا باشم
اومدم تا قسم عشقم رو با بهترینم همراه قاصدکهای نقره ای باغ آرزوهام
به گوش خدا برسونم ...
و اومدم تا دوباره در کنار شما
زیباترین لحظات زندگیم رو توی دفتر خاطراتم ثبت کنم .
و اومدم بگم ...
( به نام تکسوار آسمونها )
نویسنده: گل مریم(شنبه 86/10/22 ساعت 11:17 عصر)